امپراطور احساس

يه وقـتايي که دلتـــ گـرفته

بغـض داري ،

آروم نـيستــي

دلتــــــ بـــراش تـنگـــــ شده

حـوصله ي هـيـچـکسو نـداري

به يــاد لحظه اي بيفتـــــ کـه

اون هــمه ي بي قـراري هــاي تـو رو ديـــد

امـــــــا

چـشمـاشـو بستـــــ و رفــتـــــ .

وقتي از دوست داشتن کسي مطمئن نيستي 

حق نداري دستاشو بگيري که به دستات عادتش بودي

وقتي موندني نيستي

حق نداري از اينده هاي خوش باهاش حرف بزني 

و براش رويا بسازي 

وقتي دلت به موندن کنارش شک داره 

حق نداري بهش بگي عشقم 

وقتي هميشه دنبال يه حرفي ، بحثي ، سندي .

بهانه اي هستي که ترکش کني 

حق نداري بهش بگي دوست دارم 

وقتي به اعتماد کسي ، تکيه گاه شدي 

حق نداري زمينش بزني

اگه ان حق رو به خودت دادي بدون .

اگه ديدي يکي خيلي زود وابستت شد

بدون خيلي تنهاست

بدون که ارزوش ميشي

بدون

نميتونه ناراحتت کنه 

بدون که از ناراحتيت ناراحتو 

از خوشحاليت خوشحال ميشه

اگه تحمل اين ادمو نداري

قبل از اينکه همه زندگيش بشي

خودتو بکش کنار 

بي رحمانه ترين خيانت اينه که

وارد زندگي کسي بشي وابستش کني 

و پس از مدتي اونقدر زندگيشو خالي کني

که يک عمر با خاطراتت بميره 

هيچ چيز بدتر از قتل احساس نيست

پسر : عشقم يه عکس خوشگل از خودت واسم بفرست 

دختر : چشم ولي تو محظ احتياط يه عکس از خواهرت بفرست 

شيطان سرپا ايستاده بود سيگارش را خاموش کرد 

و کف مرتبي براي دختر زد 

پسر بدون معطلي عکس اون يکي دوست دخترش رو فرستاد

شيطان مبهوت مانده بود از کار اين دو خلقت 

دختر : واي مرسي عزيزم الان عکسمو واست ايميل مي کنم 

و عکس دوست دختر برادرش را فرستاد 

پسرک خوشحال شد 

وقتي ايميلشو باز کرد عشو ديد 

شيطان نگاهي به اسمان کرد و گفت :

خدايا روزگار بندگانت را ببين 

ميگن با هر دستي بدي با همونم ميگيري